بدنی که با ترکشها آینه کاری شد/وصیت شهید گمنام دانشگاه فردوسی به قالیباف +عکس
تاریخ انتشار: ۱۸ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۹۶۰۹۵۰
محمد باقر قالیباف میگوید: در والفجر۳ یک خمپاره با فاصله از شهید رفیعی، در خاک خورد. ترکشهای ریز آن به این شهید اصابت کرده بود. میگفت: حاج باقر نگاه کن! بدنم مثل مثل حرم امام رضا(ع) با این ترکشها آینه کاری شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، زمزمه شناسایی شهید گمنام مدفون دانشگاه فردوسی مشهد بر سر زبانها افتاده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سردار شهید رفیعی جانشین محمد باقر قالیباف در لشکر بود. محمدباقر قالیباف در سال 1361 به عنوان فرمانده تیپ امام رضا(ع) و یک سال بعد در جایگاه فرمانده لشکر 5 نصر خراسان انتخاب شد. او که اکنون شهردار تهران است در روایت خاطراتی از از دوران فرماندهی لشکر 5 نصر به آشنایی با شهید رفیعی اشاره کرده و میگوید: من با شهید رفیعی خیلی آشنا نبودم تا اینکه در اوایل تشکیل سپاه و در زمانی که هنوز پاسدار هم نبودیم، شهیدان رفیعی، رستمی، نظرنژاد و تیم بچههای عملیات را در کوهسنگی دیدم. بعد از آن خیلی با ایشان دمخور نبودم تا اینکه جنگ شد و در سال 59 با شهید رفیعی در ستاد خراسان آشنا شدم.
طلبه شوخ طبعی که نمیگذاشت غمی بر دل رزمندهای بنشیند/میگفت: حاج باقر! بدنم از ترکش مثل آینه کاری حرم شده
او ادامه میدهد: این شهید طلبه بسیار شوخ طبعی بود که در شرایط سخت، هیچ وقتی نمیگذاشت غمی بر دل رزمندهای بنشیند. شهید رفیعی در جریان عملیات فتحالمبین سخت مجروح شد؛ من به او گفتم: «آقا ابوالفضل! جان سختی میکنی؟» اما او گفت: «من ابوالفضل هستم، ابوالفضل یک جا باید شهید شود و آن هم نهر علقمه است؛ اگر این جنگ به نهر علقمه رسید، من شهید میشوم؛ اگر نه، من هستم». همچنین در عملیات والفجر3 یک خمپاره با فاصله از شهید رفیعی، در خاک خورده بود و موج انفجار و ترکشهای ریز آن به این شهید اصابت کرده بود تا جایی که پشت او پر از ترکشهای ریز بود. در آن زمان میگفت: «حاج باقر نگاه کن! بدنم مثل حرم امام رضا(ع) با این ترکشها آینه کاری شده است!»
شهید ابوالفضل رفیعی در کنار محمد باقر قالیباف در لشکر 5 نصر
میگفت قرار ما با خدا شهادت ابوالفضل کنار فرات است/اگر عمری باقی بود حتما اسم بچهات را الیاس بگذار
قالیباف از آخرین دیدار خود با شهید رفیعی چنین میگوید: دم نهر همه باید با قایق میرفتیم. در لحظه آخر ابوالفضل که آنقدر شوخ بود، یک مرتبه بسیار جدی شد و اشک در چشمهایش حلقه زد. این شهید من را در بغل گرفت و گفت: «آقا باقر! یادت است میگفتیم قرار ما نهر علقمه؟ امشب دیگر داریم به کنار فرات میرویم؛ شب آخر من است، من را حلال کن» گفتم: «ابوالفضل ...!چه میگویی؟» گفت: «نه دیگر! قرار ما با خدا این است که اگر جنگ به فرات رسید، ابوالفضل برای کنار فرات است» با این وجود در حال رفتن شروع کرد به شوخی کردن و گفت: «آقا باقر! من پسرها و زندگی خیلی خوبی دارم اما دوست داشتم خدا به من عمر میداد تا پسری داشتم و اسمش را الیاس میگذاشتم. تو که داماد نشدی اما قول بده اگر عمری باقی بود و زندگی داشتی، اسم بچهات را حتما الیاس بگذاری!» همان شب رفتیم و فردای آن روز تا قبل از ظهر شهید رفیعی کنار فرات به شهادت رسید.
انتهای پیام/
R1013186/P1013197/S4,38/CT7منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۹۶۰۹۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی: